یه خاطره از زلزله
درباره وبلاگ

نفسم ز بی هم نفسی نفس نفس می زند خوشی هافراریندچون دلم غصه می پرورد
آخرین مطالب
پيوندها
خرید عینک افتابی">خریدعینک افتابی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان همــنفس و آدرس hamnafasman.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 1014
بازدید کل : 448613
تعداد مطالب : 145
تعداد نظرات : 779
تعداد آنلاین : 2

- - http://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.com
..

کد بارش ستاره و قلب

..
*
*
*
*

كد تغيير شكل موس

..

كد جلوگيري از راست كليك موس

.. ..
همـ♥ـنفس
یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 10:10 ::  نويسنده : mony       

سلام دوستا ی خوبم امیدوارم حالتون مث من نباشه

من از خود زلزله جون سالم بدر بردم ولی....

بعد از روز سه شنبه ک زلزله شد ازاون روز تا شنبه تعطیل بودیم دیروز ک شنبه بود رفتیم مدرسه خلاصه حرف همه بچه زلزله بود هرکی تعریف میکرد ک چی شده

زنگ اول بیکار بودیم ک از ترس نرفتیم سرکلاس کلاسمونم طبقه بالاس توحیاط نشستیم تا زنگ تفریح خورد سومای تجربی هم نرفته بودن بالا پایین تو کلاس ای تی کلاسشونو برگزارکردن

زنگ کلاس خورد ما هم رفتیم تو اتاق ای تی ببینیم چ خبره ما فیزیک داشتیم همونجا بابچه های تجربی دوباره صحبت زلزله شد تا اینکه...

صدای جیغه و داد وفرار بچه های کلاسای دیگه اومدهمه فک کردن زلزلس همه الفرار

منم خواستم بدوم اون موقعه تو حال خودم نبودم دوستم ک جلو بود هی میکشیدم مقنعشو تا اینکه مقنعش اویزون گلوش شد وقتی مقنعش بیرون اومد منم تو راهرو سالن مدرسه سر خوردم وافتادم خلاصه نمیدونم چ جوری شد خودمو بلند کردم دوباره دویدم ب طرف در خروجی اونجا نمیدونم کسی هلم داد چی شد دوباره افتاد رو آسفالت حیاط مدرسه اوف رو آسفالت کشیده شدم .نفسانی بود کسی بلندم نمیکرد از روم میرفتن خودمو کشیدم اونطرف تر تا دوستم منودیدوکمکم کردبلندم کردنمیتونستم راه برم دوباره نشستم دست وپاهام بدجورزخمی شده بودشلوارم باکفشامم پاره شدن از درد زیاد وشوکه شدنم زدم زیرگریه  دست وپاهام خون میومد دوستم بقیه رو صدا زد همه اومدن جمع شدن بلندم کردن وبردنم تو بتادین زدن و...خواستن زنگ بزنن اورژانس قبول نکردم بعدش زنگ زدن ب خانوادم.معاونمون بدجور عصبانی شد ک کی بوده گفته زلزلس گف بااین کارتون دخترمردمو زدین زیرکردین گفت اگه یه باره دیگه همچین کاری بکنین خداشاهده پروندتونو میدم دستتون

خلاصه منوبرده بودن توکتاب خونه همه دبیرااومدن عیادتم ک عزیزم چی شده

درهمین ضمن همین دوستم ک مقنعشومیکشیدم اومد پیشم وبادبیرمون شکایت کرد:خانم اجازه من نمیدونم یکی از پشت بوده هی مقنعمومیکشیده تادراورده خانم من جلو آقانصرت زهی(ب قول بعضیا بابای مدرسه)مقنعه نداشتم وموهام بیرون بوده

منخندم گرفت گفتم من بودم بقیه شروع کردن ب خندیدن دبیره گف ایناش اعتراف کرد

دیشب یه پس لرزه شد4.7ریشتربود دوباره مردم رفتن توپارکا چادر زدن

خلاصه امروز نرفتم مدرسه بدجور زخمی شدم گفتم اون روز زلزله نشده بود احساس غلط کردن ک اینجور شدم

اگه امروز برم بدتر تیکه تیکم میکنن البته خودم بااین پاودستم نمیتونستم برم

وقتی ک منو اوردن خونه هم میخندیدم هم گریه میکردم گریه برا دردام وخنده ازکارامون وشکایت دوستم ب دبیر

                                                               


نظرات شما عزیزان:

ashvan
ساعت11:02---21 ارديبهشت 1392
شاید تو…
سکوت میان کلامم باشی!
دیده نمیشوی
اما من تو را احساس می کنم!
شاید تو ….
هیاهوی قلبم باشی!
شنیده نمیشوی
اما من تو را نفس می کشم!
.
.


saghy
ساعت15:40---7 ارديبهشت 1392
سلام عزیزم خاطره قشنگی بود
الله را شاکرم که همه جان سالم به در بردیم.


آرزو
ساعت10:17---2 ارديبهشت 1392
کاش بدانی آنی نیستم که میپنداری...

غمگینم...

غمگین تر از همه عالم ....

غمگین تر ازخدا...

غمها خواهش رهایم سازید...خواهش


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: